اينبار فقط به من گوش کن

مثل وقتی که کوچکی هايت

در بزرگی های کس ديگری گم می شد

تو هميشه راه به جايی داشتی

که من از آن می گذشتم

افق سرد

نفست را بريد و گذاشت توی سينه ی من

که به جای تو کشيده شوم

تا آخر اين خفگی کبود

همه کفشها پشت پايت را زدند

و بی پای تو از من برگشتند

من هم از افق سرد

و تيتر های درشتی که پاورقی ديروز بودند

مشروح جهان

در ساعت هفت مچاله می شود

و کسالت مشروع

خط مرز لب ها را

وقت برگشت به خانه کمرنگ می کند

نفست که به شماره بی افتد

رسانه های سر به زير تر از من

مرگت را زنده زنده پخش می کنند

اينبار فقط به من گوش کن

سفينه ها شهادت دادند

زمين کوچکتر از آن است که به خاطرش گريه کنی

من هميشه با عصای کور خودم رقصيده ام

و اخبار

هميشه از من به تو دروغ گفته است

 

 

امروز صبح

بر آینه از آه من بخاری ننشست.

.....................

آینه مرده است.

این شعر بر می گردد به ۵ سال قبل دوباره توی وبلاگ می زنم به احترام آزاده رضایی

 

سکوت ممتد راه و دريچه ی ممنوع

دوباره لذت بيراهه های نامشروع

تمام رنج اساطيری زمين در من

تمام حادثه های ورای آسودن

تو و صدای تلاقی شيشه ها و تگرگ

تو و تمايل همخوابگی با مرگ

به شب رسيدی و او در کمال خونسردی

شنيدم از سر آن کوچه گريه می کردی

:که باز آمدی و قصه هايی از سر نو

تو را به خدا از هوای ذهن من گم شو

من از حلول گناهی به تو نيازم شد

خيال خاطره های تو در نمازم شد

کنار آنچه گذشته گذشته ی بيمار

کنار عشق تو و آن سکون نکبت بار

که من بريدم از آن خواهشی که جز تن نيست

نفس نفس زدم از لذتی که با من نيست

به قدر هر چه نبودی کنار من مُردم

تمام فاصله های تو را زمين خوردم

و هر چه قسم خوردی از دلم وا رفت

وعصمت و ناموس عشق را بالا رفت

کجای اين شب تيره نگاه من در آن

قبای ژنده ی نيما کنارم آويزان

هميشه در پی حس تو در به در بودم

اگر چه مشترک مورد نظر بودم

هميشه بين من و تو خيال دوری بود

وسال ها همگی سال های نوری بود

بيا و بگذر از آن لمس های معنی دار

برو به جان عزيزت هوای تازه بيار

هوای تازه ای از تو که خواهشم می شد

دوباره طرز سلامی که چندشم می شد

که تا ورای هر چه تحجر دل مرا می برد

و حالم از همه ی لمس ها به هم می خورد

برو که اوج نگاهت به سوی پستی بود

شبيه حس تهوع کنار مستی بود

شبیه حس تهوع چگونه باورت بکنند؟

تو زنده ای و جسد خاک بر سرت بکنند

 

 سکوت خلوتم از اشک های تو تر شد

تو گذشتی و تکرارها مکرر شد

تویی که تازه هوای دل رمیده شدی

و حیف ای غزل تازه ام قصیده شدی

تفالی زدم و باز دست رد آمد

بيا کناره بگير استخاره بد آمد

 

 

او در به در در پشت در می گشت تا شب

دنبال ردی بی ثمر می گشت تا شب

گويا خودش را اين سو و آن سو كشيده

گويا تمام راه ها را بو كشيده

دنبال خوشحالی به تاراج برده

ته مانده های آتشی در باد مرده

ته مانده های يك دل گرم و صبور است

زير لگدهای كسی در پای گور است

می گفت شق و رق نشسته خوب و شادند

گويا  عصای دست او را قورت دادند

ديدی تعفن را به نام عشق خواندی؟

با اين كثافتها به نام عشق ماندی؟

از های های من خبر دارند شايد

امشب مسكن ها اثر دارند شايد

آنشب كه گفتی مي روم در بطن آتش

كافور می پاشم به رويم چون سياوش

آنشب كه در يك لحظه غفلت ليز خوردی

ليوانی از محلول را يك ريز خوردی...........

 

لحن عجيب غم خبر از داغ مي داد

موج كلامش بوی استفراغ مي داد

مسموم اين احوال بی حالی ست امشب

قوطی اگزازپام او خاليست امشب

او در به در در پشت در می گشت ديدی؟

دنبال ردی بی ثمر مي گشت ديدی؟

درد دل من جزء سر خط خبر نيست

شرح خبرهای حقيقی مختصر نيست

آن های و هويی كه درونم موج می زد

آن ننگ تاريخی كه دم از اوج می زد

اي وای از سوزی كه تعبيرش نكردند

آن چه خبر كردند و تفسيرش نكردند

 

در پرده ی صدها هزاران حرف مفتم

گفتند از دل هم بگو اما نگفتم

افسانه ی شيرين اين دلبستگی ها

سر گرمی خوبی است نقد هرزگی ها

سرگرمی خوبی است عهد ناب بستن

با ژست مظلومانه ای آن را شكستن

اين ساعت هفت است و راس چای خوردن

اين ساعت خوشبختی از خنده مرد ن

در چشم مجری زل زدن خاموش گفتن

مشروح اخبار تو را در گوش گفتن

كی واژه های عاشقی را جفت مي كرد؟

 دلدادگی را جفت حرف مفت می كرد ؟

در يك نقاب مشتعل از عشق پيچيد

پشت دو رنگی ها به ريش عشق خنديد

با آينه هم راز دل گفتن گناه است

مشروح درد كهنه گفتن اشتباه است

آن نور كم سوی پس ديوار من كو؟

آن عكس های سرد سه درچار من كو؟

كی همدمی می كرد با اين كوبش سرد؟

پشت صدايم استراق سمع مي كرد

من با خودم بودم صدايم را شنيديد

اين بود تفسير خبر هايی كه ديديد