اينبار فقط به من گوش کن
مثل وقتی که کوچکی هايت
در بزرگی های کس ديگری گم می شد
تو هميشه راه به جايی داشتی
که من از آن می گذشتم
افق سرد
نفست را بريد و گذاشت توی سينه ی من
که به جای تو کشيده شوم
تا آخر اين خفگی کبود
همه کفشها پشت پايت را زدند
و بی پای تو از من برگشتند
من هم از افق سرد
و تيتر های درشتی که پاورقی ديروز بودند
مشروح جهان
در ساعت هفت مچاله می شود
و کسالت مشروع
خط مرز لب ها را
وقت برگشت به خانه کمرنگ می کند
نفست که به شماره بی افتد
رسانه های سر به زير تر از من
مرگت را زنده زنده پخش می کنند
اينبار فقط به من گوش کن
سفينه ها شهادت دادند
زمين کوچکتر از آن است که به خاطرش گريه کنی
من هميشه با عصای کور خودم رقصيده ام
و اخبار
هميشه از من به تو دروغ گفته است
+ نوشته شده در ساعت توسط افسانه ناوران
|