او در به در در پشت در می گشت تا شب
دنبال ردی بی ثمر می گشت تا شب
گويا خودش را اين سو و آن سو كشيده
گويا تمام راه ها را بو كشيده
دنبال خوشحالی به تاراج برده
ته مانده های آتشی در باد مرده
ته مانده های يك دل گرم و صبور است
زير لگدهای كسی در پای گور است
می گفت شق و رق نشسته خوب و شادند
گويا عصای دست او را قورت دادند
ديدی تعفن را به نام عشق خواندی؟
با اين كثافتها به نام عشق ماندی؟
از های های من خبر دارند شايد
امشب مسكن ها اثر دارند شايد
آنشب كه گفتی مي روم در بطن آتش
كافور می پاشم به رويم چون سياوش
آنشب كه در يك لحظه غفلت ليز خوردی
ليوانی از محلول را يك ريز خوردی...........
لحن عجيب غم خبر از داغ مي داد
موج كلامش بوی استفراغ مي داد
مسموم اين احوال بی حالی ست امشب
قوطی اگزازپام او خاليست امشب
او در به در در پشت در می گشت ديدی؟
دنبال ردی بی ثمر مي گشت ديدی؟
درد دل من جزء سر خط خبر نيست
شرح خبرهای حقيقی مختصر نيست
آن های و هويی كه درونم موج می زد
آن ننگ تاريخی كه دم از اوج می زد
اي وای از سوزی كه تعبيرش نكردند
آن چه خبر كردند و تفسيرش نكردند
در پرده ی صدها هزاران حرف مفتم
گفتند از دل هم بگو اما نگفتم
افسانه ی شيرين اين دلبستگی ها
سر گرمی خوبی است نقد هرزگی ها
سرگرمی خوبی است عهد ناب بستن
با ژست مظلومانه ای آن را شكستن
اين ساعت هفت است و راس چای خوردن
اين ساعت خوشبختی از خنده مرد ن
در چشم مجری زل زدن خاموش گفتن
مشروح اخبار تو را در گوش گفتن
كی واژه های عاشقی را جفت مي كرد؟
دلدادگی را جفت حرف مفت می كرد ؟
در يك نقاب مشتعل از عشق پيچيد
پشت دو رنگی ها به ريش عشق خنديد
با آينه هم راز دل گفتن گناه است
مشروح درد كهنه گفتن اشتباه است
آن نور كم سوی پس ديوار من كو؟
آن عكس های سرد سه درچار من كو؟
كی همدمی می كرد با اين كوبش سرد؟
پشت صدايم استراق سمع مي كرد
من با خودم بودم صدايم را شنيديد
اين بود تفسير خبر هايی كه ديديد