من هنوز کودکم و عشق در حوزه ی استحفاظی خواب های من است
شاملو: (...اگر تعریفی از شعر نداریم، شناختی از آن داریم که به قدر کافی کارآیند است. هرچند که این شناخت بر حسب دانش و بینش و درایت و ظرافت طبع و دیگر ظرفیت های مورد نیاز، در افراد مختلف تفاوت های غیر قابل تصوری دارد. یک بار تو تاکسی دیدم آن بیت سعدی را روی صندوقچه ی کنار فرمان به این صورت نوشته بودند: آن کس که به جملهگی تو را تکیه به دوست چون نیک نظر نمایی آن دشمن و دوست. که تحریف بی معنی این بیت است: آن کس که به جملگی تو را تکیه بدوست چون نیک نظر کنی همه دشمنت اوست. هرچه سعی کردم از راننده بپرسم از این "شعر" ( که نوشتنش مستلزم بازماندن از کار و پرداخت مبلغی دستمزد به خطاط بوده) چه فهمیده است، جز این جواب نداد که:"وقتی ماشینو تحویل گرفتیم فکر کردیم یه شعر مشتی رو داشبردش بنویسیم، رفیق ما گفت اینو بنویس، دیدیم خیلی عالیه. گفتیم عشق است! دادیم نوشتند...میگه هرکی تو این دنیا، یا دشمنه یا دوست." در واقع ما یک موضوع اصلی را در معادله منظور نمی کنیم. ببینید: اگر شما طرح یک پارچه یا ساختمان و رنگ یک اتاق یا دوخت یک لباس را بپسندید یا اصلا نپسندید، آن طرح و رنگ و دوخت لزومن خیلی بد یا خیلی خوب نیست. چون قضاوت شما امری است مربوط به سلیقه یی که دارید، آن هم به همین دلیل ساده که دیگری ممکن است نظری یکسره مخالف نظرشما داشته باشد. سلیقه هم محصول پس زمینه ی فرهنگی و تربیتی انسان است و نمی توان برای خوش سلیقه گی و کج سلیقه گی حکم عامی صادر کرد. چون جنس سلیقه چیزی از نوع سنگ و آجر نیست. ضمنا یکی از دوستان من حرف فوق العاده زیبایی زد. صمیمانه گفت:" نمی شود آدم همه جا دموکرات منش باشد اما به هنر که رسید از خودش استبداد رای نشان بدهد.) برگرفته از گفت و شنید ناصر حریری با احمد شاملو