نه وعده های زمين را
نه وعده های زمان را
خون اين جنين نا بارور
بر ديواره های زهدان ناباور خاک ماسيده
انسان نخ نما.....
اوراد مقدس
کاری برای رفع اضطرابش نکرد
کسی به تحليل های وحشی او
سر سپرده نشد
اما آدم ها از بيداری بيزارند
آدم ها کسریِ خواب دارند
از فکر اين هفته های موهوم
حقيقتی بيرون نمی زند
هيچ کس در عصر پارينه سنگی
انفجار هسته ای را جدی نگرفت
و هيچ کس در عصر هسته ای
بازگشت به پارينه سنگی را باور نکرد
هيچ فسيلی هرگز به فکر جاودانگی نبود
و موميايی ها هنوز
به فکر فنا ناپذيری انسانند
انسان نخ نما
قرن هاست که قهوه اش را سر وقت می خورد
و برای عصرانه ی مختصرش
پذيرای همسايه هاست
اما شام مفصلش را
در جوار فعل های مجهول صرف می کند
او در حال صرف يک ملت است
اين ها علائم حياتند
مرغ پوست کشيده ای که پيش از طلوع
برای درک بهتر من از حقوق بشر سر بريده می شود
و سطل آشغال هايی که رأس ساعت نه
هم زمان با پخش سر خط خبر ها پر می شوند
نوش جان گربه های ولگرد
هر آن چه که تو را از فکر کردن به عشق
محروم کرد.